اولین بار من در دورهITIL    با موضوع استراتژی اقیانوس آبی آشنا شدم و بعدها کتابی تحت همین عنوان را مطالعه کردم. البته در همین اثنا دوره یک روزه ای هم توسط مدرسی خارجی برگزار شد که در آن شرکت کردم.

 

کتاب استراتژی اقیانوس آبی  توسط دبلیو چان کیم و رنه مابورنیا نوشته شده و به فارسی نیز توسط علیرضا پور ممتاز ترجمه شده است.

 

روی جلد کتاب این عبارت خود نمایی می کند:

 

چگونه فضای بازاری بدون مدعی خلق کنیم که در آن رقابت معنایی ندارد.

 

نویسندگان کتاب معتقدند: مطالعه ما ... نشان می دهد که " حرکت استراتژیک " و نه شرکت یا صنعت، واحد مناسب برای تحلیل به منظور توضیح ( فرآیند) خلقِ اقیانوس های آبی و حفظ عملکرد بالا به صورت بادوام است. " حرکت استراتژیک"، مجموعه ای از اقدامها

و تصمیمهای مدیریتی است که موضوع آنها " ارائه" ( محصولِ) تجاری عمده و " بازارساز" است.

 

اگرچه این کتاب و حتی مدرسین آن در تلاش هستند که استراتژی اقیانوس آبی را صاحب متدولوژی نمایند و بر جنبه های تکنیکی آن بیفزایند. ( شبیه آنچه که در سیستم کارت امتیاز متوازن وجود دارد)

 

اما بنظر من استراتژی اقیانوس آبی تنها کمک شایانی به بهتر فکرکردن مدیران ارشد کسب و کارها می نماید. در واقع اگر فردی بخواهد کسب و کار خود را متحول نماید، این روش می تواند در تصمیم گیریهای او موثر واقع شود.

 

 

به دوستانی که به موضوعات مدیریت کسب و کارها علاقمندند، توصیه می کنم کتاب را مطالعه نمایند.

 

 

ماموریت یک سازمان ، خط یا خطوط کسب و کار آنرا تشریح می کند. محصولات و خدمات آنرا تعیین می نماید، و بازارهایی را که در حال و آینده در آنها فعالیت می کند، مشخص می سازد. ماموریت، باورهای کلی مدیران یک سازمان درباره هدف، قابلیتها و جایگاه سازمان در دنیاست که موجودیت سازمان را توجیه میکند. ماموریت، بیان رسمی هدف اساسی ای است که در پشت موجودیت یک سازمان قرار دارد یا به عبارت دیگر دلیل وجودی سازمان است.

ماموریت معمولا به شش سوال پاسخ می دهد:

1.        کجا؟ (حیطه رقابت چه در حیطه منابع داخلی و یا خارجی)

2.        برای چه کسی؟

3.        چه چیزی؟ (کالا و خدمات)

4.        کانون توجه کجاست؟ ( منابع انسانی، تکنولوژی، محیط زیست، نمای سازمانی)

5.        چگونه؟ ( مزیت رقابتی چیست؟)

6.        چرا؟ ( هدف بنیادی سازمان مادی و معنوی)

 

این روزها ما در حال بازنگری استراتژیهای سازمانمان   با کمک گروه مشاور هستیم. برای تدوین ماموریت شرکت نگاهی به ماموریت شرکتهایی در سطح دنیا انداختم که نمونه هایی از آنرا ذیلا می آورم:

Apple Computer 1984 Mission Statement

"To produce high-quality, low cost, easy to use products that incorporate high technology for the individual. We are proving that high technology does not have to be intimidating for noncomputer experts."

 

Dell Mission Statement

"To be the most successful computer company in the world at delivering the best
customer experience in markets we serve."

 

IBM Mission Statement

"At IBM, we strive to lead in the invention, development and manufacture of the industry's most advanced information technologies, including computer systems, software, storage systems and microelectronics.

We translate these advanced technologies into value for our customers through our professional solutions, services and consulting businesses worldwide."

و اما نمونه ای از کسب و کارهای دیگر:

 

 Ralph Lauren Mission Statement  :

Ralph Lauren's mission is to redefine American style, provide quality products, create worlds and invite people to take part in our dreams.

 

در بین شرکتهای ایرانی هم نمونه هایی یافت می شود:

بیانیه ماموریت شرکت لوله سازی اهواز:

شرکت لوله سازی اهواز بنگاهی است اقتصادی که با اتکا به تجارب و دانش فنی ، ضمن جلب رضایت ذینفعان ، خود را متعهد به موارد زیر می داند:

  • تولید و تامین انواع لوله های مورد نیاز صنایع نفت ، گاز ، پتروشیمی و آب با استانداردهای مورد نظر مشتری
• تامین منابع مالی و اجرای پروژه های خطوط لوله به روش
EPC
• ایجاد و بهره برداری خطوط انتقال نفت ، گاز ، فراورده های نفتی و آب در ایران و جهان
• ایجاد ارزش افزوده بیشتر از طریق توسعه زنجیره تامین مطمئن

 

 

بیانیه ماموریت شرکت ما هم اینگونه شد:

ما به تامین نیاز سازمانها در حوزه های مشاوره، طراحی، تولید، تدارک و پشتیبانی صنعت فناوری اطلاعات با فعالیتی متمایز متعهد هستیم و با توسعه نوآورانه محصولات و خدمات و دسترسی فراگیر برای مشتریان خود ارزش آفرینی می کنیم.

 

ماریو باتالی سرآشپزی است که در امریکا تعداد زیادی رستوران دارد و در برنامه های آشپزی او  توانسته بینندگان  زیادی را جذب کند.  تحصیلات دانشگاهی وی مدیریت بوده است! 

در مصاحبه ای از وی می پرسند که کدام آموزه های تحصیلات مدیریت بعدها به کارتان آمد؟ 

او جواب می دهد:

در اصل هیچ کدام. کلاسهای دانشگاه همه تئوری و مبتنی بر مقایسه منحنی درآمد نهایی با منحنی هزینه بود. من از اقتصاد کلان خیلی لذت می بردم، ولی در رشته های فلسفه و انگلیسی بیش تر در مورد سر و کله زدن با افراد و به انجام رساندن کارها چیز یاد می گیرید.

 

بنظر من این آقا اشتباه می کند. رشته اقتصاد و مدیریت و اصولا مباحث تئوری دانشگاه به او و همه ما دید می دهد.

در واقع زیر بنای نظام فکری ما را می سازد. اینکه بتوانیم منطق هزینه - فایده را درک کنیم و با اصول اداره یک کسب و کار آشنا شویم. همه از همان جایی آمده که او بدان کافر است!

 

SLA یا Service Level Agreement یا سطح توافق خدمات یکی از مهمترین موضوعاتی است که سازمانهای خدماتی را با چالش مواجه می نماید.

در واقع وقتی که ارائه کننده خدمت و مشتری SLA دقیقی را در اختیار داشته باشند ، می توانند  بصورت منصفانه در مورد کیفیت خدمات و مالا میزان حق الزحمه آن تفاهم داشته باشند.

در بسیاری از مواقع عدم دقت و یا فقدان شناخت کافی باعث می شود SLA مناسبی تدوین نشود، آنگاه اختلافها بروز می کند.

هرچه سازمانهای ایرانی سنتی  بزرگتر یا  قدرتمندتر و یا انحصاری تر می شوند در تدوین SLA یا وفاداری به SLA کوتاهی می کنند.

مثلا آیا SLA مخابرات برای تلفن سیمی با ملاحظه رعایت حقوق منصفانه خود و مشتری تنظیم شده است؟ یا مثلا کارفرمایان بزرگ به دلیل بازار گسترده ای که در اختیار دارند در چانه زنی با پیمانکاران خود در اسناد مناقصه ها SLA  تنظیمی را به نفع خود تدوین می نمایند؟

پاسخ هرچه باشد. یک موضوع قطعی است و آن اینکه سازمانهای صنفی در حوزه خدمات باید به بلوغی برسند که بتوانند نسبت به تدوین SLA  های منصفانه اقدام و آنرا متداول نمایند.

در واقع کیفیت SLA ها در جوامع مختلف به نوعی بیانگر سطح بلوغ و تعالی کسب و کارهای آنها می باشد.

 

 

 

  • یکی از مدیران ما طی ملاقاتی که در چند روز قبل داشتیم ، اعلام داشت که علاقه ای به ادامه کار در مسولیت خود ندارد و علاقمند است به قسمت دیگری منتقل شود. بلافاصله پاسخم این بود که : خب اشکالی ندارد. استعفای خودت را بنویس!

          احتمال زیاد می دهم که هرگز باور نمی کرد که چنین پاسخی را بشنود و انتظار داشت که بگویم چرا؟ تا از مشکلاتش در حوزه فعالیتش برایم بگوید.

          اما خوب است که توجه داشته باشیم.  مدل مذاکره ای که انتخاب می کنیم باید به گونه ای باشد که در بن بست قرارنگیریم. در واقع همیشه سناریو انتخابی مطابق میل ما پیش نمی رود و گاهی ممکن است پلهای پشت سر را خراب کنیم.

          مدیری که نتواند مدل مذاکره خود را درست انتخاب کند، باید بداند که مهارت کافی و لازم را در مدیریت پیدا ننموده است.

          مدیری که ایستادگی برای خود را فراموش کند و بجای استقامت در اثبات شایستگیهای خود با برخورد با موانع ، راه پاک کردن صورت مسئله را در پیش بگیرد باید بداند که تواناییهای لازم را بدست نیاورده است.

 

           

  • تصادفا دیشب داشتم سریال - مسابقه  The Apprentice  را می دیدم .

               این برنامه توسط دونالد ترامپ که یکی از ثروتمندان و بیزینسمن های امریکایی است درست شده و از طریق رقابت بین 16 نفر،  یک نفر به عنوان مدیر یکی از بیزینسهای وی انتخاب می شود. نکته جالب توجه اینست که رقابت بصورت مسابقه بین      دو گروه انجام می شود و هر گروه یک مدیر پروژه دارد. چنانچه گروهی ببازد، مسئولیت با مدیر پروژه هست و مدیر پروژه و دو نفر دیگر به انتخاب وی باید ثابت کنند که تقصیر باخت به گردن آنها نیست و نهایتا یک نفر اخراج می شود. در یکی از قسمتهای این برنامه خانمی اخراج شد ، فقط به دلیل اینکه نتوانست خود را ثابت کند.

 

  • مدیریت فقط وجوه جذاب ندارد ، فقط با خود رشد درآمد و سایر امکانت را نمی آورد. مدیریت خشونت پاسخگویی و ریسک عدم موفقیت را نیز با خود دارد.  مدیریت سخت است!


اول پوزش می خوام اگر این تمثیل کمی از نزاکت فاصله گرفته است.

و بعد شاید ، این داستان را شنیده باشید که بنده خدایی در زمانهای قدیم نیاز به استفاده از سرویس بهداشتی داشت و وقتی به توالت عمومی مسجد جنب بازار نزدیک شد با عجله یکی از آفتابه های پر از آب را برداشت که زودتر مشکل را حل کند  . اما مسول آفتابه ها به این بنده خدا گفت: آقا آنرا که برداشته اید زمین بگذارید و آن دیگری را بردارید.

مرد هم همین کا را کرد و وقتی که مشکل بر طرف شد و آرامش پیدا کرد و خواست بهای آنرا بپردازد با تعجب دید تمام آفتابه ها یک رنگ، یک اندازه و پر از آب است و باهم هیچ تفاوتی ندارند. از مسول آفتابه ها پرسید: آقا اینها هیچ کدام باهم فرقی ندارد! چرا شما به من گفتید که باید اولی را برندارم و دومی را بردارم؟!

مرد جواب داد: خب من که اینجا هستم چه کاره ام ! باید یک چیزی بگویم.

واقعیت اینست که در بروکراسی بد سازمانها بعضا نوع اظهارنظر ها، سوال و جواب کردنها و ... غیر مفید و نامناسب است و تنها از سر اثبات موجودیت و یادآوری اینکه من هم هستم ، انجام می شود.

باید مواظب باشیم که آفتابه فروش نشویم.

ببخشید


دارم کتاب  BUILT TO LAST  را می خوانم. کتاب نوشته JIM COLLINS  هست که واقعا کتابهایش و مطالعاتش در مورد شرکتها بسیار پر مغز است.

شاید برایتان جالب باشد که ایشان صخره نورد و کوهنورد توانایی نیز هست.

یک نکته جالب که در بررسی شرکتهای سرآمد در این کتاب مشهود است، ثبات مدیریتهاست. یعنی در تحقیقات انجام شده بر روی شرکتهای سرآمد، دیده شده که این شرکتها در طول تاریخ خود مدیران را با دقت انتخاب می کردند و دوره زمانی اشتغال آنها هم مناسب و طولانی بوده است.

مثلا شرکت 3M سال 1902 تاسیس شده است و تا سال 1994 فقط 10 مدیرعامل را بخود دیده است!


بازار نشر به مثابه یک بازار و کسب و کار در ایران بنظر می رسد روبه رخوت است. شاید فعالین این بازار در تحلیل شرایط به بسیاری از دلایل اشاره کنند از جمله محدودیت در ممیزی قبل از نشر، وضعیت نامناسب شاخص سرانه مطالعه در مردم ، محدودیت در تقاضا و ... که از حوصله این وبلاگ خارج است.

اما دو نکته:

من به عنوان یک مشتری وقتی به این بازار مراجعه می کنم هم با عرضه ای مواجه نمی شوم! یعنی ما در تولید هم بسیار ضعیفیم. روز یکشنبه برای خرید کتابی به عنوان هدیه برای برادرزاده نوجوانم به کتاب فروشی معتبری مراجعه کردم . واقعا یافتن عنواینی برای این سن کار شختی بود که ناشی از ضعف در عرضه می باشد.

دوم اینکه فعالین این عرصه روشهای نوین بازاریابی را به فراموشی سپرده اند و متاسفانه مدار شوم یاس  و نا امیدی رو به گسترش است. خصوصا وقتی شرایط را با آنچه که تبدیل به استاندارد جهانی شده، مقایسه می کنیم که ناراحت کننده تر می شود

در تحلیل فضای کسب و کار و مطالعه امور شرکتها، بعضا ما به تعابیری بر می خوریم که شاید بیان آنها هم گاهی جسارت می خواهد.

با یکی از دوستان ، صحبت می کردم و جمله ای را استفاده کرد که اگرچه شاید مطلوب نباشد ولی واقعی است. این جمله این بود که:

شانس شرکت من اینست که مشتریانش بیسواد هستند!

کمی که تامل می کنم، بنظرم میرسد اگر این شرکت بتواند از این وضعیت تاریخی اش برای یافتن فرصد و رشد کردن بهره ببردف سود خواهد کرد. در غیر اینصورت محکوم به فناست

موتو شرکت CISCO :

 

WELCOM TO HUMAN NETWORK

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به سید علیرضا عظیمی پور می باشد.