موتو شرکت SIGMA

 

OUR JOB, YOUR SOLUTION

 

 

 

در کتابفروشی در حال زیر و رو کردن کتابهای مورد علاقه ام بودم تا اینکه به کتاب CHANGE OR DIE برخورد کردم. به یاد داشتم که در وبلاگ نوشته ای تحت عنوان بمیریم یا تغییر کنیم!

داشته ام ولی محتوای نوشته به یادم نمی آمد.

 

نوشته ام را بعدا مرور کردم و دیدم که برگرفته از کتابی نبوده و مطلب خودم بوده است.

 

ولی برایم خیلی جالب بود که کتابی تحت این عنوان هم به بازار نشر عرضه شده و نشان می دهد که تغییر برای سازمانها آنقدر مهم است که بی توجهی به آن مترادف با مرگ است.

 

بعضی وقتها در نشستهای کاری اصطلاحاتی جاری می شود تا طرفین بتوانند منظور خود را به نیکی به یکدیگر منتقل نمایند. اخیرا یکی از دوستان در جلسه ای برای توصیف همکاری شرکتهای کوچک با شرکتهای بزرگ از این واژه استفاده نمود که ما نیازمند در کنار شرکتهای بزرگ هستیم ، چرا که این شرکتها دارای طرفیتها فلان و بهمان هستند و این همکاری باعث ایجاد شرایط برد - برد می شود. و آخر سر صریحا اعلام کرد که آقا ما نیازمند یک Big Brother هستیم.

 

بنطرم این روش هم در نوع خود روش بدی نیاشد!

در این نوشته ، آنچه که بارز است، بر این واقعیت تاکید دارد که دسترسی به راه حلهای موثر ضرورتا نباید در یک فرایند پیچیده و پر خرج اتفاق بیفتد.


گاهی در زندگی بشری، معضلاتی پیش پا افتاده ، انسان را آزار می دهد.که نیازی نیست حتما کلی برای حل مشکل هزینه هنگفت کرد!


روز گذشته شب هنگام کنار خیابان برای گرفتن تاکسی ایستاده بودم و متوجه شدم این عادت بد که تاکسیهای ایرانی کمتر از نئون تاکسی خود استفاده می کنند و شبها آنرا روشن نمی کنند چقدر بد است.

مسافر باید کلی در کنار خیابان به زحمت بیفتد تا از بین ماشینها بفهمد کدام تاکسی است.بعد آیا مسافر دارد یا نه؟!


این معضل گرفتاری چندان ساده ای نیست. یادم می آید در کتابی از شهردار نیویورک - رودلف جولیانی- می خواندم که یکی از معضلات شهر نیویورک وقتی این بوده که تاکسیها خالی در شهر تردد می کرده اند و مسافران را انتخابی سوار می کردند. و یا قیمتهای متفاوت می گرفتند.


برای ان کار چراغی که بر روی سقف تاکسیها نصب شد باعث شد نشان دهد تاکسی در چه وضعیتی قرار دارد و بازرسان هم بتوانند تاکسیهای خالی را بازرسی کنند و در صورت تخطیف جریمه کنند.


اخیرا که به دبی مسافرت داشتم، دیدم تاکسیها در صورتی که تاکسیمتر خود را روشن کنند چراغهای کوچک قرمز رنگی روی نئون تاکسی روشن می شد که نشان می داد تاکسی اشغال است و در غیر این صورت چراغها سبز رنگ می بود و مسافرین راحت تاکسی خود را پیدا میکردند.

در ایران بارها تاکسیها مجهز به تاکسیمتر و نئون شده اند ، اما فقدان ضمانت اجرایی همواره باعث شده این طرحها ماندگاری خود را از دست دهند.


شاید راه حل آن باشد که این مکانیسمها با الزامات جدی تری گره بخورد که لزوما گران قیمت و پر هزینه نیست. بلکه خلاقیت می طلبد

در فزآیند برنامه ریزی استراتژِیک وقتی به استخراج SWOT می رسیم خیلی لذت می برم چرا که در اینجا می توانیم با بیان دقیق قوتها، ضعفها، فرصتها، تهدیدات و چالشها به تصویری واقعی از سازمان برسم و راه پیشرو را در این فرآیند ، بهتر و صحیحتر بپیمایم.

دو نکته به لحاظ اجرایی و فراتر از متدولوژی کار اهمیت می یابد.

اول اینکه سازمان در این کار کارگاهی و گروهی دچار خود سانسوری نشود و ملاحظه این و آن را نکند. چرا که قرار نیست انتهای کار فرد یا بخشی متهم و مقصر یا محبوب و موجه جلوه نماید و نهایتا قرار است سازمان رو به تعالی گام نهند.

دوم اینکه گاهی در ذهن سازمان مقولاتی به عنوان ضعف یا قوت نشسته که لزوما در زمان حال مصداق ندارد.
مثلا اگر سیستم یا دستگاهی در زمانی برای اولین بار در سازمانی ایجاد و در آن زمان سازمان نسبت به رقبا در آن زمان و به اتکاء این اقدام متمایز شود .اگر با گذر زمان سایر رقبا هم خود را بدان مجهز نمایند دیگر این مقوله نمی تواند فوت باشد و در زمان حال نباید در سطح قوتها درج گردد.

از بس بی ثباتی و عزل و نصب مدیران در سازمانها بدیهی شده.

از بس رهبران کسب و کارها تصمیمات لحظه ای می گیرند و پی در پی تصمیماتشان را عوض می کنند.

از بس چشمها را می بندند و دهان را باز می کنند و وعده های اغواکننده می دهند و آخر سر هم هیچکس نمی گوید که چه کردید؟


می بینیم که کارکنان سازمانها با ورود مدیر جدید او را ورانداز می کنند.شاید هم در دل می گویند که خدا به دادمان برسد، این یکی چه خوابی برایمان دیده است؟


کارکنان با تجربه تر، البته خونسرد تر هستند . چون می دانند که تب تند ، زود عرق می کند!


چرا شرکتهای ما به این روز افتاده اند که اولین چیزی را که پرسنل در مدیر جدید می جویند، پاسخ این سوال است که آیا آرامش سازمانمان بهم خواهد ریخت؟


شاید برخی آرامش را با سستی و تنبلی معادل بگبرند. اما واقعیت اینست که در چند سال اخیر شرکتهای مختلفی را دیده ام که مدیرانشان روزمره سازمانشان را بیهوده به ورطه ناآرامی می کشند.


آیا پرسنل ما ابزار کار ما هستند؟ یا اینکه پرسنل سرمایه ما هستند.

 


در بازار کسب و کاری که ارزش مدیریت و تقاوت بین مدیر عاقل و قابل با دیگری فراموش شده، وای به حال پرسنل!

 


پی نوشت: عکس را از اینجا عاریه گرفتم.

دارم این کتاب نوشته جک ولش را می خوانم. فعلا میهمان این جملات باشید:

 

Winning in business is great because when companies win,people thrive and grow.There are more jobs and more apportunities everywhere and for everyone.People feel upbeat about the future;they have the resources to send their kids to college,get better health care , buy vacation homes , and secure a comfortable retirement.

دیروز کتاب The One Minute Apology از مجموعه کتابهای ONE MINUTE MANAGERنوشته KEN BLANCHARD را به اتمام رساندم .
کتاب در مورد نحوه مناسب برخورد مدیران با تصحیح خطاهای خود نزد هیات مدیره صحبت می کند که اننشاء الله تو فرصت دیگر خلاصه ای از آن را هم خواهم نوشت.
اما نکته جالب این کتاب حضور یک راهنمای با تچربه جهت یاری رساندن فکری به مدیر در زندگی کاری اوست .چیزی که بنظرم در زندگی کاری مدیران ایرانی کم یافت می شود.
وقتی به پایان کتاب رسیدم و آنرا بستم با خودم فکر می کردم کاش در ایران هم مدیران بنگاههای اقتصادی به ضرورت حضور چنین افرادی پی می بردند .و کلا جامعه مدیریت کشور به استفاده از افراد با تجربه خود توجه کافی می نمود.سالها پیش در مقاله ای خواندم ، یکی از دلایل موففیت شرکتهای سلیکون ولی امریکا نیز قرار گرفتن افراد با تجریه و بازنشسته که میلی به کارهای اجرایی دیگر نداشتند در کنار جوانان کارآفرین و پر انرژی و صاحب ایده در هیات مدیره شرکتها بوده است. چراکه این افراد کارکشته بخوبی قادر بودند در مذاکرات با بانکها، در مواقع پر استرس ، در حین مذاکرات پبچیده به یاری مدیران جوانتر بشتابند

 

توی تهران سالهاست چراغ قرمزها به تایمر یا کنتور ثانیه شمار مجهز شدند تا مردم زمان توقف خود و سرعت در حرکت و توقف را بهتر اندازه بگیرند.

اما من نمی دانم این چه سنت بدی است که باید همه این ثانیه شمارها به ثانیه 6 یا 5 که میرسند حتما چند ثانیه متوقف شوند سپس شمارش معکوس ادامه یابد.

گویی ما باید دائما مردم را یا غافلگیر کنیم و یا اعتماد آنها را به ابزارهای نوین که قرار بوده زندگی آنها را ساده تر کند،سلب نماییم

صفحه8 از8

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به سید علیرضا عظیمی پور می باشد.