- سید علیرضا عظیمی پور
- مدیریتی
- بازدید: 2531
1. سالهاست که بر این باورم که متغیرها در بستر زمان شکل می گیرند و این شکل گیری بدون موافقت یا مخالفت ماست. در واقع ممکن است ما دوست نداشته باشیم که هزینه های تولید یا قیمت کالاها افزایش یابد ، اما آنها افزایش می یابند و خیلی وقتها اقدامات را بی ثمر جلوه می دهند.
2. برای اینکه شکل گیری متغیرها و تغییرات آنها در مسیری انجام شود که مورد علاقه ما باشد لازم است ، دائما آنها را بصورت واقعی پایش نماییم و برای نزدیک شدن آنها به اهدافمان ، لازم است اصول، راهبردها و سیاستهایی را حاکم نماییم.
3. اینروزها در حال تهیه صورتهای مالی عملکرد سال قبل شرکت هستیم. خوشبختانه عملکرد به اتکای گزارشهای مالی و انشاء الله تایید حسابرس و بازرس قانونی و متعاقب آن مجمع شرکت ، قابل توجه است. اینکه در حال حاضر متغیرهای مالی شرکت در حد و اندازه هایی قرار دارد که اهداف بودجه ای سال 1390 ما را نتنها پوشش داده ، که بیشتر هم بوده است. ناشی از پایش دائمی این متغیرها بصورت ماهانه توسط خود شرکت و شش ماهه توسط حسابرس شرکت می باشد. ضمن اینکه راهبردهایی که مرتبا در شرکت مورد بررسی قرار می گیرند و سیاستهایی که در دستور کار بخشهای مختلف قرار دارد، این متغیرها را مراقبت می نماید. سنگ زیرین همه این نکات هم همدلی و همکاری کارکنان هر سازمانی از جمله شرکت ماست.
4. روز شنبه در اخبار شنیدم که یکی از مقامات بلند پایه دولت اعلام کرده اند که دیگر اجازه نمی دهیم قیمت گوشت افزایش یابد. دیشب هم در اخبار اعلام شد که گوجه فرنگی در روزهای آتی به دلیل شروع برداشت گوجه در استان فارس، با کاهش قیمت مواجه می شود.
یاد دوران دانشجویی افتادم ( حدود سالهای 1373) که برای امرار معاش به گروه تحقیق برنامه ای تلویزیونیی پیوسته بودم که در آن مقامات مملکتی سوالات مردم و محققین برنامه را در حوزه کاری خود پاسخ می دادند. در یکی از برنامه ها از وزیر بازرگانی وقت پرسیدم. چرا وزارت بازرگانی بجای ایجاد نهادهای لازم و ساماندهی ساز و کارهای اقتصادی حاکم بر فضای بازرگانی حوزه کسب و کار دائما به روزمرگی افتاده است و نگران نوسانات قیمتی است. هر چند آقای وزیر از این سوال رنجید و پاسخش را با این جمله شروع کرد که اوضاع به این غلیظی که می گویید نیست ولی بنظر می رسد همچنان رشد دائمی قیمتها، کابوس دائمی مدیران ارشد اقتصادی کشور است!
تا وقتی که ما در حوزه راهبردها، ساست گذاریها و تنظیم زیر ساختهای اقتصاد کلان صحیح عمل نکنیم ، همچنان متغیرهای اقتصادی بر خلاف میل ما ادامه مسیر می دهند و آندسته از اقتصاد دانان که همچنان معتقدند قیمتها سیگنال می دهد و بازار به تعادل می رسد فراموش کرده اند که فرمولهای اقتصاد لیبرال در اقتصادهایی تا اندازه ای جواب می دهد که اقتصادشان بر پایه رقابت، صیانت از حق مالکیت، مصرف گرایی و کثیری از مفروضات دیگر این اقتصاد است. وگرنه چه دلیلی داشت بیسمارک در آلمان، روزولت در آمریکا و چرچیل از انگلستان که فرزندان همین اقتصاد لیبرال بودند نسبت به تاسیس سازمانهای تامین اجتماعی همت گمارند ، که ذات آنها مغایر رهیافت های اقتصاد آزاد است.
صبح امروز چند تن از دوستان را پس از سالها بصورت تصادفی دیدم و کمی از اوضاع و
احوال محیطهای کارلشان می گفتند.
همگی از دخالتهای مکرری که افراد غیر مرتبط در روند اداره شرکتها وارد می کنند و بر
سرنوشت شرکتها تاثیرات نامبارکی برجای می گذارند، گله مند بودند.
یاد دست نوشته امیرکبیر افتادم که ذیلا آمده است :
قربانت شوم
الساعه که در ایوان منزل با همشیرهی همایونی به شکستن لبهی نان مشغولیم، خبر
رسید که شاهزاده موثقالدوله حاکم قم را که به جرم رشا و ارتشا معزول کردهبودم به
توصیهی عمهی خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان راندهاید. فرستادم او را تحتالحفظ
به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که ادارهی امور مملکت به توصیهی عمه و خاله
نمیشود.
منبع : اینجا
اول ماه می میلادی هر سال ، روز جهانی کارگر نامیده می شود و بر خلاف ایران که عمدتا و فقط کارخانه ها تعطیل می باشد، در اغلب کشورهای جهان این روز تعطیل رسمی است.
نمی دانم چرا در ایران روز کارگر، آنطور که باید و شاید پاس داشته نمی شود . شاید ما واژه "کارگر" را محترم نمی شماریم و آندسته از ما که یقه سفید می شویم واژه هایی دیگر چون: کارمند، کارشناس، سرپرست، مدیر و ... را می پسندیم و خرج خود را جدا می کنیم!
به هر حال وقتی از "کار " و " کارگر" نام می بریم خیلی از موضوعات تلخ و شیرین را می توان مرور کرد. از پدیده هایی شوم چون کودکان کار گرفته تا موضوعاتی مبارک چون کارآفرینی!
نمی دانم این روز را باید تبریک گفت ، یا اینکه سکوت پیشه کرد و هیچ نگفت!
چرا که فضای کسب و کار ما اینروزها پر نشاط نیست و کثیری از گرفتاریهای ریز و درشت چون رشد قیمت نهاده های تولیدی و خدماتی، ورود لجام گسیخته کالاهای بی کیفیت خارجی، بروکراسی آزاردهنده و قوانین بازدارنده و ... در کنار محدودیتهای ناشی از تحریم و سخت شدن بازرگانی و خارجی و ... محیطهای کاری را بی رمق نموده است!
چه بسا صاحبان مشاغل، کارآفرینان، مدیران و افرادی که گروهی از " کارگران " را بر سفره ای نشانده اند و اکنون بیم آینده را دارند و بیش از آنکه دغدغه گرامی داشتن "روز کارگر" را داشته باشند، به این می اندیشند که چگونه باید ادامه حیات دهند.
اما من مطمئنم که آنها که عاشقانه و صادقانه کار می کنند از این مرحله هم عبور می کنند.
ما و مجنون همسفر بودیم ، در دریای جنون
او به دریا ها رسید و ما هنوز آواره ایم
به هر حال یادمان باشد که امروز روز" کارگر " است. روز من و شمایی که عاشقانه و صادقانه می کوشیم تا ایران سربلند و پاینده باشد.
و توکل به خدا است که گرد از چهره عاشقان ملول این راه خواهد زدود و دور نیست که خستگی روزهای سخت امروزی با حلاوت تحقق اهداف آتی به فراموشی سپرده شود.
بار تو ز دوش خسته ات بردارند
گر بار ز دوش خسته ای برداری
و کلام آخر اینکه جامعه ای در پی رسیدن به اهداف اقتصادی خود موفق است که کارگران، کارفرمایان و دولت هر سه خردمندانه و سنجیده رفتار کنند. چنانچه هر یک دیگری را به ناکارآمدی متهم کنند.مستقل از اینکه مقصر کیست؟ هیچ بهبودی حاصل نمی شود. البته فراموش نکنیم که در این سه جانبه گرایی، دولتها مسولیتهای سنگین تری را به عهده دارند!
انصافا هر چه زمان می گذرد به اهمیت انتخاب، جذب وبکارگیری نیروی انسانی شایسته بیشتر پی می برم.
امروز دو اتفاق جالب همزمان افتاد.
اول اینکه پس از هفت، هشت ماه ترجمه کتاب who را به پایان بردم و انشاء الله از هفته آینده چاپ آنرا پیگیری خواهم کرد.
بعد هم از دوست عزیزی ایمیلی دریافت کردم که در زیر می آید :
حس غریبی است که کسی دوست داده باشد ، پس از مرگش بر روی قبرش بنویسند، " می ساخت تا جاودانه شود"
چرا که سالها به این اندیشیده ام تا آنچه به یادگار گذارم؛ کسب و کارها، شرکتها، واحدهای خدماتی و تولیدیی باشد که بر سر سفره های آن افراد شایسته ای نشسته باشند.
شاید بعضیها فکر کنند که چه دلیلی دارد یک آدم چهل ساله به نوشته های روی قبرش بیندیشد، اما چه کنم که حسی نوستالوژیک این روزها وجودم را فرا گرفته که اگر فضای کسب و کارمان بهتر بود چه کارها که نمی کردیم!
ایجاد و راه اندازی کسب و کارها براحتی مقدور نمی باشد و خوشحالم که در یکسالگی فعالیت شرکتی، شاهد عملکرد مالی قابل قبول آن هستم.
علیرغم تمام مشکلات و محدودیتهای ریز و درشت داخلی و خارجی ، خودی و غیر خودی به همین حس رضایت برآمده از صورتهای مالی که نشان می دهد گردش مالی پنج برابری نسبت به سرمایه پرداختی و به سود نشستن آن و تکوین سبد محصولات و خدمات محقق شده، دلخوشم.
قبلا در مورد سواری مجانی گفته بودم، دامنه این مفهوم در خیابانهایی که بورس کالای خاصی می شوند نیز قابل پیگیری است.
چند وقت پیش از خیابان کاج نزدیک میدان گلها در حوالی خیابان فاطمی عبور می کردم. سالها قبل در اینجا عینک فروشی ( به نام سروش – بیات) افتتاح شد که با قیمتهای ارزانی که داشت و همچنین به دلیل اینکه صاحب آن ناشنوا بود، خیلی سریع معروف بر سر زبانها افتاد.
البته این آقا قبل از خیابان کاج ، در ناصر خسرو مغازه فوق العاده کوچکی را در طبق دوم پاساژی داشت.
به هر حال الان که به آن خیابان می روید، کلی فروشگاه عینک فروشی درآنجا می یابید. این هما مصداق سواری مجانی است. در واقع سایر فروشگاه از فرصتی که این عینک فروشی در جذب مشتریان بوجود آوردند، استفاده مجانی می برند.
همین پدیده در خیابان نیلوفر و در رابطه با ساندویچ های ویژه تکرار شده است! در آنجا ساندویچی به نام فریدون هست که به فری کثافت معروف است. ساندویچهای پر و پیمون این مغازه پدیده ساندویچهای ویژه را به بازار معرفی کرد و جذب کثیری از مشتریان باعث شده در اطراف این مغازه چند مغازه دیگر هم به فروش ساندویچ بپردازند!
قبلا در خصوص پاداش اعتباری در اینجا و اینجا صحبت کرده ام.
همانطور که فبلا هم گفته ام، پاداش اعتباری یا هدیه اعتباری را نمی توان خرید و پدیده هایی هستند که شاید ارزش رسالی آنها اندک است ( مثل قیمت یک دفترچه ساده) اما محتوای آنرا نمی توان در قبال پول بدست آورد.
همکاران ارجمند من بر اساس پیشنهادی که از سوی یکی از آنها ارائه شده بود، ارزشمندترین هدیه ای را که تا کنون دریافت کرده ام به من اهداء کردند.
دفترچه ای که مملو از پیامهای زیبا و دلنشین نورورزی .
همچنین از سوی گروهی دیگر از این عزیزان برای دومین سال متوالی لوحی را دریافت داشته ام که همچون اولی انگیزه آفرین است.
از همه آنها که با خوش سلیقه ای مرا وامدار خود می نمایند، سپاسگزارم.
زمانی که چشمت به سازمانی بزرگ می خورد
بدان که زمانی شخصی "تصمیم" شجاعانه ای گرفته است.
پیتر دراکر